زندگی یعنی چه؟ این یکی از پرسشهای اساسی است که در طول زمان ذهن بشریت را به خود مشغول کرده است. پاسخهای گوناگونی که به این پرسش دادهاند؛ این پاسخها با صیغههای گوناگون آن به سرآغاز وجودی ما باز میگردد یعنی پاسخ به اسباب آفرینش بشر و تلاش خستگیناپذیر انسان برای بهبود وضعیت خویش.
فلاسفه در طول تاریخ زندگی هدفمند را چگونه تصور کردهاند؟
پس از پرداختن به عناصر معنادهندهی زندگی، به زمان بازگردیم و ببینیم اندیشمندان در طول تاریخ دربارهی زندگی هدفمند چه گفتهاند؟
یونان: یونانیان قدیم به مفهوم «یودیمونیا» باور داشتند؛ به معنی رستگاری یا رفاه. همهی فلاسفهی بزرگ یونان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو بر این باور بودند که زندگی خوب یعنی زیستن در حالت یودایمونیا.
تفسیرهای مربوط به این کلمه مختلف است؛ برخی بر این باورند که این رسیدن به هدف با کسب فضائلی مانند خویشتنداری و شجاعت و حکمت امکانپذیر است. ارسطو به عنوان مثال معتقد بود این مفهوم منحصر بر خوشرفتاری نیست بلکه شامل اقدام و عمل و رسیدن به تعالی میشود. این در حالی است که ابیگور دیگر فیلسوف سرشناس یونانی باور دارد که زندگی خوب یعنی زندگی برخوردار و فارغ از درد و رنج.
فلسفهی بدبینانه (Cynicism)
این مدرسهی فکری مشهور یونان که به مدرسهی کلبی معروف است بر این باور است که هدف از زندگی آن است که انسان به نوعی زندگی کند که با طبیعت همخوانی داشته باشد؛ زندگی سعادتمندی که از آن میگویند همان زندگی سادهی بدون تجملات و خالی مال و دارایی است. آن نوع زندگی که فارغ از مال و ثروت شهرت و غریزه باشد. در عوض افراد باید به سختی آموزش ببینند و به روش کاملا فطری زندگی کنند.
فلسفهی رواقی(Stoicism)
مدرسهی فکری رواقی که در سال ٣٠٠٠ قبل از میلاد به دست زینون سیشومی تأسیس شد زندگی خوب را نوعی زندگی میداند که با طبیعت سازگار باشد. رواقیون انجام کار خیر همراه با آرامش و تمرکز بر مسائل مهم و تحت کنترل را تأیید میکنند. میگویند ما نباید افکار خود را در چیزهایی که قدرت تأثیر بر آنها را نداریم هدر دهیم. بنابراین رستگاری از نگاه فلسفهی رواقی یعنی: پذیرش لحظهی کنونی آن گونه که هست بدون اجازه دادن به خواهشهای نفسانی و نگرانی از درد و رنج. این کار از طریق به کارگیری عقل برای فهم جهان پیرامون و انجام وظیفه در مسیری که طبیعت برای ما قرار داده است و کار و تلاش و نیز رفتار با دیگران با عدل و انصاف امکانپذیر است.
خداباوری(Theism)
الهیون به وجود معبود به عنوان خالق هستی باور دارند. در نتیجه هدف از زندگی با هدفی که خداوند جهان را بر اساس آن آفریده است سازگار است. این خداست که به زندگی ما هدف و معنا و ارزش میدهد و بدون آن زندگی پوچ و بیهدف خواهد بود.
فلسفهی اگزیستانسیالیسم(Existentialism)
بر اساس این فلسفهی قرن بیستمی و با حمایت از افکار کسانی چون سورن کیرکه گور، فیودور داستایفسکی، ژان پل سارتر و فریدریش نیچه همهی انسانها از ارادهی آزاد برخوردارند.
با این فلسفه هر کس به زندگی خود معنا میبخشد و جامعه و دین در این زمینه اختیاری ندارند. به همین خاطر هر کسی از زندگی هدف خاصی دارد که وابسته به شرایط و روش فهم اوست.
چه چیزی به زندگی تو معنا میبخشد؟
به این ترتیب و با استناد به این گشت و گذار کوتاه از تاریخ برای ما روشن میشود که تفسیر ما از موجودیت و معنا و هدف خود بر اساس دورهی تاریخی و مدرسهی فکری رایج متفاوت است. اما بدون شک هنوز برخی از مخرجهای مشترک و افکار تکراری وجود دارد مانند تفسیر ظهور ما در نتیجهی عنصری بزرگتر از خود ما؛ یا فروتنی در برابر ارادهی خدا یا سهیم شدن در جامعه یا سازگاری با طبیعت. اما در عین حال همهی این مفاهیم با تفاوتهای ساده به دیدگاههای فردی ما بستگی دارند.
با این حال میتوان اشیائی را که غالبا به زندگی ما معنی و هدف میبخشند به چند گروه اصلی تقسیم کرد:
١- عامل اجتماعی: از آنجایی که بشر مخلوقی اجتماعی است ما نیاز فطری داریم که در زندگی ما شخصی باشد که به ما توجه کند و با دیگران ارتباط داشته باشیم. بخشی از مجموعهای باشیم که به آن تعلق داریم.
بر اساس طولانیترین تحقیقی که در خصوص کلید سعادت و رضایت از زندگی انجام شده است و بیش از ٧٥ سال به طول انجامیده است، زندگی خوب در کیفیت روابط ما نهفته است؛ دکتر رابرت ودنجر پروفسوری که هدایت این مبحث را برعهده داشت میگوید: «گذراندن اوقات خوب با دیگران، ما را از آثار منفی تغییرات زندگی حفظ میکند.»
تنها دوستان ما نیستند که دنیا را مناسب زیستن میکنند؛ بلکه خانوادهها، فرزندان، برادران و خواهران و هر کسی که نسبت به آنان احساس محبت میکنیم و به ما مهر میورزند زندگی را برای ما زیبا میکنند.
٢- دستاوردها: اگر ازرش خود را تنها به نتایج تلاش خود ربط دهیم، ممکن است احساس ناپایداری در برآورد از خویشتن ایجاد کند، اما ما هنوز دوست داریم بهرهی ما از موفقیت بیش از شکست باشد. ما میخواهیم احساس کنیم که در مسیر پیشرفت و رسیدن به اهداف قرار داریم. تحقیقات نشان داده است که موفقیتها معنی بیشتری به زندگی روزمرهی ما میدهند تا شهرت و گرایش به مال و...
٣- شایستگی، شناخت و مهارت: انگیزهی اهداف ارتباط تنگاتنگی با موفقیت دارد؛ کونراد لورنز دانشمند هلندی و برنده جایزهی نوبل در طب میگوید: زندگی به خودی خود سفری برای کسب شناخت است.
این که در کارهای خود بهترین باشیم بخش بزرگی از رویکرد رایج برای بهبود بخشیدن خود در این روزگار است. چه بسا عبارت مشهورتر در این زمینه را در دو کلمهی ژاپنی کایزن و شوکونین میبینیم: کلمهی کایزن یعنی فرایند بهبودی پیاپی؛ با آموزش و کسب مهارت خود را بهتر میکنیم به همین خاطر کایزن روش زندگی است.
در حالی که کلمهی شوکونین حرفهای است و به فخر به خود و اعمال خود مرتبط است. انگیزهای میشود برای این که در سطح شخصی و حرفهای بهتر باشیم.
چگونه به زندگی خود معنا میبخشیم؟
بسیاری از مسائل و تفاوتهای ریز وجود دارد که فراتر از این دستهبندی های سهگانهی است؛ به همین خاطر میخواهیم به برخی از مسائل اضافی اشاره میکنیم که سمت و سوی معنابخشی به زندگی را به ما نشان میدهد:
١- بدانیم دقیقاً چه چیزی به زندگی ما معنا میبخشد
این به عشق و علاقهی ما در ارتباط گیری با دیگران باز میگردد؛ خواندن و نوشتن و سفر و حضر باید متناسب با شرایط جسمی ما باشد. با وجود این که این فعالیتها گاهی معنای واقعی را به زندگی نمیدهد اما هنوز این پتانسیل عظیم را دارد که ما را راضی و خشنود کند. اینها انگیزهی شادمانی و اهداف و مقاصد کوچکی هستند که با گذشت زمان میتوانند اهداف بزرگتری را رقم بزنند. اما در حال حاضر راهی پیش پای ما میگذارند و هدفی به ما میدهند که صبح به خاطر آن از خواب برخیزیم.
٢- خانوادهای تشکیل دهیم
زیستشناسی تکاملی انگیزهی اصلی موجودیت ما به عنوان بشر بر روی زمین را فراهم میکند؛ یعنی تضمین عدم انقراض ما به عنوان نوع بشر. تا از این روزنه به تشکیل خانواده و داشتن فرزند نگاه کنیم و این یکی از مهمترین عواملی است که به زندگی انسان معنا میبخشد. نیاز اساسی ما به گرایش به دیگران و این که شخصی باشد که در موفقیتها و دغدغههای ما شریک باشد و میان ما توجه متقابل وجود داشته باشد.
٣- تلاش کنیم اثری در جهان بر جای بگذاریم
با درک سرعت نابودی ما، در وجود ما به طور طبیعی گرایش به انجام کار باارزشی وجود دارد که تغییری در جهان ایجاد کند. همهی ما این قدرت را داریم که در زندگی دیگران تأثیری بگذاریم حجم این تأثیر مهم نیست؛ به همین خاطر باید با یک کار ساده آغاز کنیم و در ادامهی مسیر بر روی آن تمرکز کنیم. مثلا اگر گربههای خانگی را دوست داریم یکی از آنها را انتخاب کنیم و شرایط زندگی بهتری را برایش فراهم کنیم. همچنین میتوانیم خدمات اجتماعی انجام دهیم مانند کمک به سامان دادن آوارگان و افراد مسن یا جمع کردن کمکهای مادی یا غیر مادی برای خانهی یتیمان.
چگونه هدفمند زندگی کنیم؟
١- با خود و دیگران مهربان باشیم
بر اساس پژوهشی که ادارهی خدمات بهداشت ملی انگلستان در سال ٢٠١٤ انجام داد پنج گام وجود دارد که میتوانیم برای زندگی هدفمند از آنها بهره گیریم:
•ارتباط با خانواده و جامعه
•انجام فعالیت بدنی
•آموزش دایمی
•بخشیدن به دیگران
بر اساس این سفارشات چیزی که به زندگی ما گرمی و شادمانی میبخشد توجه به خود و دیگران با انجام کارهایی است که احساس کنیم که ما را در وضعیت خوبی قرار میدهد. باور ندارم که نیازمند باشد که همدیگر را نسبت به فواید بخشش و تمرین برای سلامتی جسمی و روحی متقاعد سازیم چون این مسائل ثابت هستند.
نرمخویی و مهربانی و کمک به دیگران قطعا رفتارهای زیبایی هستند که باعث طول عمر و کاستن از تنش و افسردگی میشوند.
٢- انسان سودمندی باشیم
از نگاه داریوس فوروکس بازرگان و نویسندهی معروف معنای زندگی این نیست که به دنبال خوشبختی باشیم؛ برای این کار کافی است نسبت به دیگران سودمند باشیم. به جای گشتن به دنبال خوشبختی و هدف زندگی از لابلای اشیاء مادی، وارد اعمال سودمندی شویم که باعث توانمندسازی دیگران و خوشحالی آنان شود.
«وقتی در بستر مرگ قرار میگیرم آخرین چیزی که میخواهم کشف کنم این است که دلیلی وجود ندارد من قبلاً زندگی کردهام.» داریوس فوروکس
ارتباط با پیرامون: دی بوتون مؤسس یکی از وبلاگهای معروف بر این باور است که هدف از زندگی انجام سه نوع فعالیت است:
١-فرایند ارتباط
٢-درک پیرامون
٣-خدمترسانی
برخی از مهمترین لحظات زندگی ما به شیوهی ارتباط ما با حوادث پیرامون بستگی دارد؛ خواه در قبال یک شخص یا قطعهی موسیقی یا کتاب. ارتباط ما با محیط چیزی است که ما از عزلت و تنهایی بیرون میآورد. درک پیرامون یعنی درک و فهم ما از جهان و ارائهی خدمات و تلاش برای بهبود زندگی دیگران.
٣-استفاده از الگوی پیور(PURE model): بیتر ونگ روانشناس کانادایی الگوی پیور را برای افراد معرفی میکند تا به آنان کمک کند به زندگی خود معنا ببخشند:
این کلمه از چهار حرف تشکیل شده است:
1-P به معنی هدف(Purpose) و داشتن اهداف بلند.
2- U به معنی فهم (Understating) فهم خود جهان پیرامون
3- R (Responsibility) مسؤولیت؛ یعنی ما یک مسؤولیت در انتخاب زندگیای که میخواهیم و کارهایی که انجام میدهیم و پیامدهایی که دارد بر دوش داریم.
4- E (Evaluation) به معنی نیاز به ارزیابی برای تضمین حرکت در مسیر درست برای رسیدن به اهداف خود.
به این ترتیب میبینیم روشهای بسیاری برای کشف وجود دارد که احساس روشنی نسبت به هدف زندگی به ما میدهد. درست است که گاهی احساس میکنیم کارهای ما قطرهای از اقیانوس هستند و ما کوچکتر از آنیم که بتوانیم تغییری ایجاد کنیم اما این احساس صحیح نیست. زیرا هدف و معنای زندگی یعنی نشان دادن بهترینهای خود و انجام کار نیک نسبت به خود و دیگران. ممکن است سخنان من مبتذل به نظر برسند اما همهی ما به هدف بهبود وضعیت خود و جهانی که در آن زندگی میکنیم پایبندیم بنابراین این امکان وجود دارد که قطره به موج تبدیل شود.
چکیدهی آنچه گفته شد: گاهی جستجوی یک معنا برای زندگی انگیزهی اصلی کارهای ماست و این اصل عامل است.
یکی از مهمترین روشهای هدفگذاری، تلاش برای ارائهی بهترین نسخه از خود است؛ این کار با کمک و خدمت به دیگران و مشخص کردن اهداف و تلاش در راستای آن انجام میگیرد.
چیزی که شناخت هدف از زندگی را دشوار میکند، این است که این مسأله تا حدی سست و پایه است چون بسته به هر یکی از ما میتواند تفاسیر زیادی از آن داشته باشد. شاید بهترین روشی که هدف و موجودیت خود را به آن تشبیه میکنیم نقاشی موزائیک است؛ هر یک از قطعات آن از موفقیتها و تجاربی تشکیل میشود که در برههای از زمان با آن زندگی کردهایم. علاوه بر این تجارب خانواده و دوستان ما هم وجود دارد. به همین خاطر باید به کل آن نگاه کنیم تا بفهمیم از تصویری که برای خود ترسیم کردهایم راضی هستیم یا خیر.
نظرات